مديريت سازمان هيچ گاه نمي داند كه در پايان پروژه و در موعد اختتام آن چه اتفاقي خواهد افتاد. با افزايش بلوغ مديريت پروژه قابليت پيش بيني و عملكرد سازمان در قبال پروژه هايش افزايش مي يابد. اگر سازماني بتواند به طور پيوسته مقاصد و اهداف مشتري پروژه را ثبت و ضبط كند و در محدوده محدوديت هاي سه گانه پروژه ها (محدوده/كيفيت، زمان و هزينه) عمل كند، بر سود آوري سازمان و درك مشتري از عملكرد سازمان تاثير بسزايي خواهد گذاشت.سازمان هاي داراي نظام مديريت پروژه بالغ پروژه ها را با نظم و ترتيب خاصي هدايت خواهند كرد.

 

در اين وضعيت نتايج پروژه ها قابل پيش بيني و با ثبات خواهد بود.بالغ شدن توانمندي مديريت پروژه در يك سازمان به ايجاد تعالي عملياتي ، نيز كمك خواهد كرد. تعالي عملياتي در قالب آنكه "هدايت كسب و كار به نحوي كه كيفيت بهبود يابد، سودآوري افزايش يافته، ضايعات و هدر رفته كم شود و خروجي ها سريعتر ارائه شوند" تعريف مي شود. تعالي عملياتي تنها بواسطه ارزيابي عملكرد فرآيندي گذشته و حال و بهبود آن بدست مي آيد. در ادامه رايج ترين مشخصه هاي مشترك مدل هاي بلوغ را از نظر مي گذرانيم:

1- استاندارد سازي: فرآيندهاي پايه اي و اوليه مديريت پروژه مورد استفاده قرار مي گيرند. فعاليت هاي استاندارد مستند شده و موضوعات كيفي شناسايي و (گاهاً ثبت) مي شوند.

2- سنجش: شاخص هاي كيفيت و فرآيند جمع آوري مي شوند. شاخص هاي مرتبط با فرآيندها و موضوعات (يا مشكلات) كيفي به صورت جداگانه بررسي مي شوند.

3- كنترل: شاخص هاي كيفيت و فرآيند تجزيه و تحليل مي شوند. شاخص هاي ارزيابي فرآيندها و اطمينان از عملكرد فرآيندها (در بازه محدوديت هاي تعيين شده) مورد استفاده قرار مي گيرند.

4- بهبود يافته (بالاترين سطح بلوغ): تمركز بر بهبود مستمر، تمركز بر پيشگيري از بروز خطا و تجزيه و تحليل تمامي موارد كاري

 سطوح(Stage) در واقع به مراحل بهبود فرآيندي اشاره دارند. بهبود فرآيندي به معناي ايجاد بهبود در يك فرآيند با هدف توانمند و بالغ ساختن آن در مقايسه با وضعيت فعلي مي باشد. ظرفيت و توانمندي بهبود يافته يك فرآيند الهام گرفته از فعاليت هاي دابليو ادواردز رمينگ و والتر شوارت در دهه 1920 مي باشد. فعاليت هاي اين دو نفر در كنار افراد ديگري چون جوزف جوران ، فيليپ كراسبي و كاارا ايشيكاوا پايه بسياري از متدولوژي هاي بهبود فرآيندي كه امروزه بكار گرفته مي شوند را ايجاد نمود. اين افراد سطوح زنجيره اي بهبود يا همان I,C,M,S را پايه گذاري نمودند:

S يا استانداردسازي : يك فرآيند استانداردسازي شده است اگر سازمان آن را در محدوده هاي كاركردي خود بكار گيرد.

M يا سنجش : يك فرآيند سنجيده شده است (يا اندازه گيري شده است) اگر استاندارد شده باشد و اندازه گيري هايي در خصوص آن فرآيند صورت پذيرفته باشد.

C يا كنترل : يك فرآيند تحت كنترل در آمده است اگر تمامي اندازه گيري ها در محدوده هاي كنترلي بالايي و پاييني تعيين شده براي آن فرآيند قرار گرفته باشند.

I يا بهبود يافته (بهبود مستمر): يك فرآيند بهبود مستمر مي يابد اگر كنترل شده باشد و داده هاي كنترلي براي بهبود آن بكار گرفته شده و بشوند.

سپس زماني كه فرآيند تحت كنترل قرار گرفت (يا به عبارت ديگر رفتاري قابل پيش بيني در محدوديت هاي بالايي و پاييني مورد نظر از خود نشان داد) در نهايت مي تواند بهبود يابد.تمامي راهكارهاي برتر هر كدام از دامنه ها (به جز توانمندسازهاي سازماني يا OE ها) در يكي از سطوح بهبود فرآيندي SMCI طبقه بندي شده اند.